هشت سال است كه نظاميان آمريكايي به همراه ديگر قواي ائتلاف در خاك افغانستان به بهانه ايجاد امنيت، برقراري دموكراسي و حكومت مردمي در اين كشور حضور دارند و براي سركوب شبه نظاميان طالبان در اين كشور از تمامي تجهيزات جنگي نظامي استفاده مي‌كنند.

طالبان و طراحي استراتژي جنگ فرسايشي

اما هرچه زمان مي‌گذرد، مبارزه با طالبان به جنگي فرسايشي تبديل مي‌شود و نه تنها شبه نظاميان قدرت خود را از دست نمي‌دهند بلكه همچنان با قدرت در مقابل نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا ظاهر شده‌اند و نيروهاي آمريكايي و ناتو را با شكل مواجه كرده‌اند، به گونه‌اي كه استراتژي AFPAK باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا با ترديدهايي مواجه شده و تصميم گيران كاخ سفيد در اين مورد نمي‌توانند با اتفاق نظر جمعي تصميمي واحد بگيرند.

شرايط افغانستان از لحاظ معيشتي دشوار و نگران كننده شده است، افزايش عمليات انتحاري و كشتار بي رحمانه مردم بيگناه از يكطرف و انتقال طالبان به شمال افغانستان از طرف ديگر نه تنها موجي از نگراني بين مردم ايجاد كرده بلكه معادلات افغانستان را نيز در تعامل با دول  غرب بر هم زده است و برخي‌ها گمان از تباني بين شبه نظاميان با دول ائتلاف دارند.

 

تكرار تجربه ارتش سرخ

برخي‌ها معتقدند كه با طولاني و فرسايشي شدن جنگ در اين قلمرو شكست ارتش سرخ بار ديگر براي نيروهاي ناتو و آمريكا تكرار خواهد شد و جنگ‌هاي فرسايشي در افغانستان يادآور سرنوشت ارتش سرخ در قلمرو اين كشور است.

به عقيده برخي كارشناسان اين يك بحث تبليغاتي ولي در عين حال واقعي است كه بريتانيايي ها در افغانستان زمين‌گير شدند، ارتش سرخ شوروي در اين سرزمين زمين‌گير شد، و در حال حاضر نوبت به آمريكا و ناتو است. حقيقت اين است كه بستر و شرايط طبيعي و اجتماعي اين امكان را به نيروهاي افغان مي‌دهد كه هر قدرتي را در افغانستان دچار مشكل كرده و زمين گير كنند.

به عبارت ديگر تصرف افغانستان كار ساده‌اي است اما نگهداري آن دشوار است دليل آن واضح است؛ افغان‌ها هم به لحاظ رزمي نيروهاي جنگي و مبارزه خوبي هستند و هم موقعيت توپوگرافي و يا پستي و بلندي‌هاي افغانستان به گونه‌اي است كه امكان جنگ‌هاي چريكي و مقاومت طولاني را به نيروهاي رزمي مي‌دهد. نيروهايي كه به افغانستان وارد مي‌شوند نيروهاي كلاسيك و منظم هستند و در مقابل نيروهاي چريكي در آن سرزمين‌هاي سخت تاب تحمل را ندارند و از اين حيث نمي‌توان چشم اندازي را در ارتباط با خاتمه نبرد بين طالبان و نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا پيش بيني كرد.

 

لزوم تغيير در ماهيت رابطه آمريكا و افغانستان

آينده افغانستان بسيار مبهم است چرا كه مسائل امنيتي منطقه بسيار به يكديگر گره خورده و اشتباه آمريكايي‌ها اين است كه مي‌خواهند تنها يك خانه از پازل را حل كنند حال اينكه اين محيط امنيتي جنوب با آسياي مركزي و آسياي غربي داراي يك سري مسائل امنيتي مشترك است و حل آن مستلزم يك راه حل جامع سياسي، اقتصادي، امنيتي و نظامي است.

اما عده‌اي از دست اندركاران امور افغانستان در آمريكا تنها راه حل را دگرگوني در ماهيت رابطه آمريكا و افغانستان مي‌بينند و بر اين باورند ماهيت نظامي اين رابطه كه باعث فاصله گرفتن مردمي عادي افغانستان و آمريكا شده بايد عوض شود.

اقدامات نظامي آمريكا در ديد اين گروه باعث تنفر مردم افغانستان از اين كشور و تمايل اجباري آنها به سمت طالبان شده است، لذا تنها راه حل را كنار گذاشتن مسير نظامي و مذاكره و گفت‌وگو با طالبان از يكسو و جدا سازي راديكال‌هاي افراطي القاعده از طالبان از سوي ديگر است.

به عبارتي ديگر اين گروه، طالبان و القاعده را قابل تفكيك مي‌بينند و اين جدا سازي حداقل در بعد مفهومي در بخشي از گرايش‌هاي استراتژيك غرب و آمريكا ديده مي‌شود.

با اين حال احتمال مي‌رود اوباما با همه افزايش‌ نيروي درخواستي موافقت نكند ولي بخشي از آنه را اعزام كن اما جاي سئوال است كه آيا بحران در افغانستان با تقويت نيروهاي نظامي حل مي‌شود؟ آيا آمريكا مي‌تواند برنامه جاه طلبانه تربيت و راه اندازي 250 هزار نيروي افغان و افغاني كردن منازعه را دنبال كند؟

اين نگرش را مي‌توان در بين كارشناسان آمريكايي مشاهده كرد كه افغانستان، آزمون جدي سياست خارجي اوباما است. جدي بودن آن به پيچيدگي اين بحران و بعد نظامي آن برمي‌گردد و مهارت‌هاي رهبري اوباما در اداره و مديريت. بحران‌هاي بين المللي و منازعات منطقه‌اي در افغانستان مورد سنجش قرار مي‌گيرد.