استراتژي جديد اوباما؛ فرصت يا تهديد ؟

باراك اوباما سرانجام پس از ماهها ترديد، استراتژي جديد خود را درباره سياست‌هاي جديد ايالات متحده در افغانستان اعلام كرد كه واكنش‌هاي متفاوتي را در جامعه افغانستان و در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي در پي داشت تا جائيكه حتي برخي متحدين اروپايي آمريكا مانند آلمان و انگليس به ديده ترديد به استراتژي مي‌نگرند و اوباما نوانسته موافقت ايبن كشورها را در اين باره بگيرد.

اين استراتژي علاوه بر اينكه واكنش‌هاي متفاوتي در پي داشت داراي نكاتي مهم نيز است.

 

1-     1- سرانجام آمريكايي‌ها پس از هشت سال حضور نظامي و تلفات فراوان پذيرفتند كه بايد نیروهای امنیتی، ارتش و پلیس افغانستان را آموزش دهند و به سلاح های جدید مجهز کنند. این نکته بسیار مهمی است زیرا بخش دیگر استراتژی تعیین شده یعنی خروج نیروهای آمریکایی بعد از 18 ماه  در حقیقت منوط به این است که نیروهای داخلی تا چه اندازه بتوانند امنیت را برقرار کنند.

اما سئوال اساسي اينجاست كه آیا واقعا نیروهای آمریکایی و ناتو می‌توانند نیروهای امنیتی افغان را طوری مجهز کنند که بتواند خودشان امنیت افغانستان را بر عهده بگیرند یا خیر؟ و یا نیازمند حضور نظامی آمریکا و ناتو خواهند بود؟ به نظر مي‌رسد با توجه به تجربه و سابقه آمريكايي‌ها در عراق مبني بر واگذاري امنيت شهرها به نيروهاي عراقي چندان موفق نباشد، چرا كه از يكطرف آمريكايي‌ها بطور كامل از شهرها خارج نشده‌اند و تمامي تجهيزات نظامي را به اين نيروها واگذار نكرده‌اند. از طرفي ديگر هر وقت بخواهند دولت را تحت فرمان خود درآورند، از طريق حمايت از نيروهاي مخالف دولت و مخل امنيت مانند بعثي‌ها نا امني‌ها را گسترش دهند تا خواسته‌هاي خود را به دولت آن كشور تحميل كنند. نكته آخر اينكه فلسفه آموزش نيروهاي بومي زمينه چيني براي خروج تدريجي از عراق صورت گرفت كه نه تنها اين اتفاق نيفتاد بلكه نظاميان آمريكايي با داير كردن پايگاههاي نظامي در خارج از شهرها بيش از پيش حضور خود را محكم‌تر كردند و در افغانستان نيز اين امر مي‌تواند سياستي بيش نباشد.

 

2-     2- اعزام 30 هزار نیروی جدید آمریکایی به همراه احتمالاً 5 هزار نیروی ناتو که قرار است در اجلاس آینده در مورد آن توافق شود، به افغانستان اين را به ذهن متبادر مي‌كند كه یک فشار نظامی قدرتمند علیه طالبان و القاعده ايجاد شود كه آنها را مجبور کند تا به روند آشتی ملی با دولت حامد کرزی تن دهند. یعنی در ابتدا یک تهاجم نظامی گسترده را احتمالاً برای تابستان آینده پیش بینی کرده‌اند و بعد از آن امید دارند که طالبان را به پای میز مذاکره بکشانند و آنها را در قدرت شریک کنند تا دست از جنگ بردارند.

 

البته نمي‌توان زياد خوش بين بود چرا كه "ملا عمر" رهبر طالبان افغانستان بلافاصله بعد از اعلام استراتژي جديد اوباما اعلام کرد که تا خروج کامل نظامیان آمریکایی و ناتو هیچ گونه مذاکره‌ای با دولت افغانستان انجام نمی دهند. به هرحال انتظار مي‌رود با اعزام 30 هزار نيروي نظامي و مجهز و فشار نظامی قوي و گسترش عمليات‌ها زمینه برای مذاکره با طالبان فراهم كرد. نكته ديگر اينكه جامعه افغانستان بعد از كشتارهاي فراوان گسترش تلفات شهروندان به هيچ وجه مذاكره با طالبان را نمي پذيرند و پارلمان افغانستان نيز در اولين واكنش خود با صراحت اين موضوع را مطرح كرد.

 

3-     3- در استراتژي جديد اوباما به پاكستان هم توجه شده است، رئيس جمهور آمريكا امیدوار است که ارتش و دولت پاکستان همچنان در مناطق قبایلی، ایالت سرحد و بلوچستان و وزيرستان جنوبي همچنان قدرتمند عمل کند و مرزها را تحت کنترل خود بگيرد تا مانع از عبور آزادانه طالبان از مرزها برای جنگ در افغانستان شوند. اما كارشناسان بر اين عقيده‌اند كه بين دولت پاكستان و طالبان ارتباطاتي وجود دارد كه به هيچ وجه نمي‌توان انتظار پايان دادن به شبه نظاميان را در پاكستان داشت. در واقع طالبان جزئي از جامعه پاكستان است و در بين مردم نفوذ زيادي دارند و قلمرو آنها نيز تثبيت شده است و دولت پاكستان براي امتيازگيري از غرب و آمريكا جنگي نمايشي را به راه انداخته است كه پايان آن معلوم نيست.

 

4-     4- نكته مهمتر اينكه تشديد جنگ در افغانستان منطقه را در آستانه آسیب پذیری‌هاي بیشتر قرار مي‌دهد. بدين معني كه اگر آمریکایی‌ها و ناتو بتوانند طالبان را تحت فشار قرار دهند و آنها را مجبور به ترک خاک افغانستان کنند، در صورتی که طالبان به سمت مناطق قبایلی بروند، مشکل اصلی برای پاکستان پیش خواهد آمد. دولت پاکستان از هم اکنون نگران این است که گسترش عملیات نظامی آمریکایی‌ها به خصوص در منطقه هلمند- که قرار است بخش اصلی نیروهای جدید در هلمند مستقر شوند- اگر فشار به طابان به حدی باشد که آنها را مجبور به عقب نشینی به مناطق قبایلی یا ایالت بلوچستان یا سرحد پاکستان کند، در آن صورت پاکستان دچار مشکلات بیشتری خواهد شد و جنگ در حقیقت بیش از چیزی که در حال حاضر است، در پاکستان گسترش پیدا می کند. به نظر می رسد که پاکستانی ها در این رابطه نگرانی های جدی دارند.

در همين راستا روسيه نيز نگران گسترش افراطي گري در منطقه آسياي مركزي است و كشورهاي آسياي مركزي نيز از هم اكنون نگراني‌هاي خود را از گسترش نا امني‌هاي احتمالي خود مبني بر پراكنده شدن طالبان در اين كشور اعلام كرده‌اند. به هرحال افزايش فشارها بر طالبان و در صورت خارج كردن آنها از خاك افغانستان باعث پناه آوردن آنها به كشورهاي همسايه مي‌شود كه نگراني‌هايي را در اين خصوص ايجاد كرده است. 

 

5-     5- طالبان نيز بلافاصله موضع خود را در تقابل بيشتر با نظاميان آمريكايي‌ و ناتو قرار داد و این وضعيت قابل پیش بینی بود. چون به هر میزان که نیروهای آمریکایی در افغانستان افزایش پیدا کنند، احتمال تشدید درگیری بین شبه نظاميان و نیروهای آمریکایی و ناتو از یک طرف و تلفات غیرنظامیان از طرف دیگر افزایش پیدا می کند و هر چه تلفات و خسارت غیرنظامیان در افغانستان افزایش پیدا کند، نارضایتی از حضور نظامی خارجی افزایش پیدا می کند و این در واقع به سود طالبان خواهد بود.

طالبان در این مقطع امیدوار است که آمریکایی ها با افزایش نیرو، درگیری ها را به مناطق مسکونی بکشانند و در صورت به وقوع پیوستن این اتفاق، طبیعتاً طالبان می‌توانند در این رابطه یارگیری بیشتری از مردم انجام دهند.

نمونه بارز آن عمليات نيروهاي خارجي در ولايت ننگرهار در هفته جاري است كه 12 شهروند قرباني شدند و خشم مردم در تظاهراتي گسترده و با فريادهاي مرگ بر آمريكا نمود پيدا كرد.

بنابراين طالبان زیاد نگران این نیست که افزایش نیروها، همان طور که آمریکایی ها فکر می کنند، به مضمحل شدن آنها بیانجامد بلكه امیدوارند که با افزایش نیروهای نظامی خارجی، نیروی بیشتری را از قبایل پشتون به خود جذب کنند و نارضایتی را در داخل افغانستان دامن بزنند و ضدیت با حضور نظامی خارجی را تقویت کنند.

 

به هرحال جامعه جهاني سال آينده از اوباما سئوال خواهند كرد كه اين استراتژي چه دستاوردي در افغانستان داشته و آينده اين كشور به چه سمتي خواهد رفت. رئيس جمهور آمريكا بايد بتواند پاسخ مناسبي براي افكار عمومي داشته باشد در غير اينصورت جز افزودن بر نفرت از آمريكا دستاورد ديگري نخواهد داشت.

 

 

 

پروژه امتيازگيري كردها از اسراييل

كردها در عراق جايگاهي دارند كه همسوترين نقش با منافع غرب و آمريكا ‌را دارند؛ ‌با هويت كرد نقشي را براي غرب در عراق بازي مي‌كنند و در طرف مقابل هم غرب به‌خوبي از جايگاه آنها در اين كشور حمايت مي‌كند، ‌اين رابطه متقابلي است كه از سال 1991 به اين طرف بين آمريكا ‌و غرب با كردها به‌وجود آمده است.


اينكه در شرايط كنوني بر خلاف ميل كردها به آنها فشارهايي وارد مي‌شود كه در كنار منافع كلان آمريكا ‌در عراق حركت كنند مانند بحث كركوك، ‌عقب‌انداختن انتخابات قانون اساسي نشان مي‌دهند كه به رغم همسويي آمريكا ‌و كردها در عراق اما در پيمودن راه‌هاي تحقق اهداف، ‌خيلي با همديگر همسو نيستند. ‌

در واقع آمريكايي‌ها نمي‌خواهند شرايط عراق تغيير كند و بحث كركوك را مطرح مي‌كنند و به كردها فشار مي‌آورند، در حالي‌كه كردها خواهان حل فوري بحران كركوك و مشكلاتشان هستند، ‌بنابراين در كل كاملاً در هم تنيده نيستند اما مواضعشان به هم نزديك است.

اينكه سفير فلسطين در بغداد اعلام كرده بود كه 13 هزار فلسطيني مي‌خواهند در شمال عراق در منطقه كردنشين مستقر شوند، ‌قطعاً اين حركت‌ها در راستاي خوش‌خدمتي ظاهري به غرب و آمريكا ‌و خواست اسراييلي‌ها است كه همزمان با موضوع بازگشت فلسطيني‌ها از عراق به سرزمين‌هاي اشغالي و پس از آن همزمان با بحث بازگشت آوارگان فلسطيني به سرزمين‌هاي خود مطرح شده است. ‌

در حال حاضر براي اينكه اين‌ آوارگان كه در بغداد مستقر هستند به سرزمين‌هاي خود برنگردند، ‌محمود عباس، رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين به كردستان عراق سفر كرد و با رئيس حكومت محلي منطقه كردستان به توافقات اوليه دست يافت تا فلسطيني‌ها در مناطق كردنشين مستقر شوند كه اين امر حاوي نكاتي است: ‌

1- اين امر مسكني بر طرح بازگشت فلسطيني‌هاي عراق به سرزمين خود است، كه موقتي است. ‌چرا كه اصولاً ملت كرد با ملت فلسطيني رابطه خيلي خوبي ندارند.

2- رهبران كرد (بارزاني و طالباني) به موضوع فلسطين نگاه مثبتي ندارند و به عنوان يك موضوع دست چندمي نگاه مي‌كنند.

‌موضوع اسكان نيز به دليل ايجاد زمينه و پل‌هايي براي همكاري بيشتر بين كردها و اسراييل است. ‌بنابراين رويكرد ثانوي به موضوع دارند.

در مجموع بعيد است كه مقامات و ملت‌ كردستان عراق به اين سادگي اجازه دهند كه آوارگان فلسطيني در اين منطقه مستقر شوند، اما آنچه كه اتفاق افتاده اين است كه كردها با آمريكايي‌ها و اسراييلي‌ها به توافقاتي دست پيدا كرده‌اند كه از يك طرف كردها با مطرح كردن بحث اسكان آوارگان در مناطق شمال عراق از بازگشت آنها به سرزمين‌هاي اشغالي جلوگيري كنند و از طرف ديگر جاي بسي سؤال است كه چرا فلسطيني‌ها در نقاط سني‌نشين عراق مثل الرمادي ‌و موصل مستقر نمي‌شوند.

‌با كمي تأمل در مي‌يابيم كه كردها در اين مسأله فقط به دنبال كسب امتياز از آمريكا ‌و اسراييل هستند كه با توجه به مشكلاتشان چندان موفق نخواهند شد. ‌

بنابراين اينكه عرب فلسطين مستقر در بغداد از يك منطقه عربي به كردي منتقل شود در عين حالي كه خواستار بازگشت به سرزمين خود هستند، ‌موفق نخواهد شد.

‌از طرف ديگر عدم اسكان آنها در مناطقي مثل صلاح‌الدين، ‌الرمادي، ‌موصل و ديگر شهرهاي سني‌نشين چيزي جز امتيازگيري كردها از اسراييل نيست كه با توجه به مسائل مطرح شده چندان موفق نخواهد شد.

سرنوشت ارتش سرخ در انتظار ناتو

هشت سال است كه نظاميان آمريكايي به همراه ديگر قواي ائتلاف در خاك افغانستان به بهانه ايجاد امنيت، برقراري دموكراسي و حكومت مردمي در اين كشور حضور دارند و براي سركوب شبه نظاميان طالبان در اين كشور از تمامي تجهيزات جنگي نظامي استفاده مي‌كنند.

طالبان و طراحي استراتژي جنگ فرسايشي

اما هرچه زمان مي‌گذرد، مبارزه با طالبان به جنگي فرسايشي تبديل مي‌شود و نه تنها شبه نظاميان قدرت خود را از دست نمي‌دهند بلكه همچنان با قدرت در مقابل نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا ظاهر شده‌اند و نيروهاي آمريكايي و ناتو را با شكل مواجه كرده‌اند، به گونه‌اي كه استراتژي AFPAK باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا با ترديدهايي مواجه شده و تصميم گيران كاخ سفيد در اين مورد نمي‌توانند با اتفاق نظر جمعي تصميمي واحد بگيرند.

شرايط افغانستان از لحاظ معيشتي دشوار و نگران كننده شده است، افزايش عمليات انتحاري و كشتار بي رحمانه مردم بيگناه از يكطرف و انتقال طالبان به شمال افغانستان از طرف ديگر نه تنها موجي از نگراني بين مردم ايجاد كرده بلكه معادلات افغانستان را نيز در تعامل با دول  غرب بر هم زده است و برخي‌ها گمان از تباني بين شبه نظاميان با دول ائتلاف دارند.

 

تكرار تجربه ارتش سرخ

برخي‌ها معتقدند كه با طولاني و فرسايشي شدن جنگ در اين قلمرو شكست ارتش سرخ بار ديگر براي نيروهاي ناتو و آمريكا تكرار خواهد شد و جنگ‌هاي فرسايشي در افغانستان يادآور سرنوشت ارتش سرخ در قلمرو اين كشور است.

به عقيده برخي كارشناسان اين يك بحث تبليغاتي ولي در عين حال واقعي است كه بريتانيايي ها در افغانستان زمين‌گير شدند، ارتش سرخ شوروي در اين سرزمين زمين‌گير شد، و در حال حاضر نوبت به آمريكا و ناتو است. حقيقت اين است كه بستر و شرايط طبيعي و اجتماعي اين امكان را به نيروهاي افغان مي‌دهد كه هر قدرتي را در افغانستان دچار مشكل كرده و زمين گير كنند.

به عبارت ديگر تصرف افغانستان كار ساده‌اي است اما نگهداري آن دشوار است دليل آن واضح است؛ افغان‌ها هم به لحاظ رزمي نيروهاي جنگي و مبارزه خوبي هستند و هم موقعيت توپوگرافي و يا پستي و بلندي‌هاي افغانستان به گونه‌اي است كه امكان جنگ‌هاي چريكي و مقاومت طولاني را به نيروهاي رزمي مي‌دهد. نيروهايي كه به افغانستان وارد مي‌شوند نيروهاي كلاسيك و منظم هستند و در مقابل نيروهاي چريكي در آن سرزمين‌هاي سخت تاب تحمل را ندارند و از اين حيث نمي‌توان چشم اندازي را در ارتباط با خاتمه نبرد بين طالبان و نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا پيش بيني كرد.

 

لزوم تغيير در ماهيت رابطه آمريكا و افغانستان

آينده افغانستان بسيار مبهم است چرا كه مسائل امنيتي منطقه بسيار به يكديگر گره خورده و اشتباه آمريكايي‌ها اين است كه مي‌خواهند تنها يك خانه از پازل را حل كنند حال اينكه اين محيط امنيتي جنوب با آسياي مركزي و آسياي غربي داراي يك سري مسائل امنيتي مشترك است و حل آن مستلزم يك راه حل جامع سياسي، اقتصادي، امنيتي و نظامي است.

اما عده‌اي از دست اندركاران امور افغانستان در آمريكا تنها راه حل را دگرگوني در ماهيت رابطه آمريكا و افغانستان مي‌بينند و بر اين باورند ماهيت نظامي اين رابطه كه باعث فاصله گرفتن مردمي عادي افغانستان و آمريكا شده بايد عوض شود.

اقدامات نظامي آمريكا در ديد اين گروه باعث تنفر مردم افغانستان از اين كشور و تمايل اجباري آنها به سمت طالبان شده است، لذا تنها راه حل را كنار گذاشتن مسير نظامي و مذاكره و گفت‌وگو با طالبان از يكسو و جدا سازي راديكال‌هاي افراطي القاعده از طالبان از سوي ديگر است.

به عبارتي ديگر اين گروه، طالبان و القاعده را قابل تفكيك مي‌بينند و اين جدا سازي حداقل در بعد مفهومي در بخشي از گرايش‌هاي استراتژيك غرب و آمريكا ديده مي‌شود.

با اين حال احتمال مي‌رود اوباما با همه افزايش‌ نيروي درخواستي موافقت نكند ولي بخشي از آنه را اعزام كن اما جاي سئوال است كه آيا بحران در افغانستان با تقويت نيروهاي نظامي حل مي‌شود؟ آيا آمريكا مي‌تواند برنامه جاه طلبانه تربيت و راه اندازي 250 هزار نيروي افغان و افغاني كردن منازعه را دنبال كند؟

اين نگرش را مي‌توان در بين كارشناسان آمريكايي مشاهده كرد كه افغانستان، آزمون جدي سياست خارجي اوباما است. جدي بودن آن به پيچيدگي اين بحران و بعد نظامي آن برمي‌گردد و مهارت‌هاي رهبري اوباما در اداره و مديريت. بحران‌هاي بين المللي و منازعات منطقه‌اي در افغانستان مورد سنجش قرار مي‌گيرد.